سراجي اي ز مقيمان حضرت ترمد

شاعر : انوري

رسيد نامه‌ي تو همچو روضه‌اي ز بهشتسراجي اي ز مقيمان حضرت ترمد
که دست و طبعش جز دوک آن حديث نرشتحديث فخري منحول اندرو کرده
من اين ندانم کز ماده گاو نايد کشتغرض چه يعني دزديست بي‌حيا آخر
که ذکر او نکند هيچ کافري به کنشتبه کعبه‌ي سخن اندر چه ذکر او راني
ز ننگ او به همه شهر خود دو کس ننوشتگواهيش که گواهي خود در اين محضر